بوریچه مون

تلفنی با خاله حرف زدی وقتی هیشکی حواسش نبود

زندگی منی که حدیثو دوست داری بابایی به مامانی گفته نیگا کن دیدن شما خودت گوشی رو برداشتی میگفتی الو حدیثی عزیزم سلام خوبی ای قربووووووووووووووووووووووووووووووون حرفات ولی وقتی زنگ میزنم میگی اته اته(قطع) یا میگی خدافس و گوشیو میذاری دوس ندالی مامانی تلفنی حرف بزنه تا با من حرف میزنی میگی اته من میگم قطع نیست گوشیبو میذاری که مامانی مال خودت باشه میگی نه نه مامان ما ماااااااااااااان تا مامان میره دسشویی انقد گریه میکنی تا بیاد .گاهی مجبوره بذارت تو تشت ببرت با خودش خخخخ زندگیمی آب که میخوای اصلا صبر نمیکنی تا لیوان رو با آب داغ بشوره میگی لیوااااااان لیوان گریه .مامانی میگه صبر کن تا ...
31 خرداد 1394

مامان عصبانیه از شیرین شدنای شما خخخخخخ

سلام عزیز زندگانی خاله امروز مامان زنگ زد و کلی تعریف کرد چیکار کردی کلافه میگفت بهت میگم چی میکنه که نگید مگه چیکار کرده صبح پاشدی یه تسبیح ببزرگ آوردی به مامان گفتی دلال(یعنی درش بیار) هرکاری کرده شما کوتاه بیای نشده.گفته نمیشه باش دعا میکنن .در نمیاد آخرش درش آورده واست بعد مامان خواسته چایی دم کنه شما با اصرار خواستیش.کلا علاقه دارید چایی خشک رو بپاشین تو خونه فدا شیرین کاریات بعد کلی کلک سوار کرده آجیم بهت آبنبات رو داده بجای چایی خشک بعد گفتی سینی سینی بعد سینی رو بهت داده دونه تسبیح و آبنبات و چایی ریختی توش بعد همش حواس باهوشت جمع بوده که تا مامانی نیگا نکرد خالیشون کنی رو فرش.و بعد تا مامانی حواسش نبود خالیش...
31 خرداد 1394

اولین فیلم که دوسش داری

  عشق من الان شبکه سه یه سریال طنز داره.شمعدونی.کارگردان سروش صحت. شما شدیدا دوسش داری.اولا فقط هوشنگ رو میشناختی.الان سعید هم میگی.تا فیلم شروع میشه میگی هوشنگ.خخخخخخخخخخخخ.فدای حرفات.تازه یبار به بابایی ت هم گفتی هوششششششششششششششششنگ. یبار مامان بابا حواسشون نبود.شما برا اولین بار میگفتی هوشنگ.هوشنگ.باورشون نشد.فهمیدن منظورت اینه هوشنگ رو بگیر.شروع شده.قربون دهنت. اینا رو مامان میگه.من هر وقت میام خونه آقا جون برا عشقم یادگار مینویسم فدای تو و داداشت. مامان ​ ت میگه هرچی خدا بخواد سالم باشه.من که میگم داداشه.مامانت میگه دوتا دختر خوبه.خیلی دختر دوست داره.ایشالا سالم صالح زیبا باشه.اسم وبلاگ داداشت بوریچک هست.این ا...
26 خرداد 1394

نی نی مون گل دخمله؟قند عسله؟گگگگگگگگل پسره؟شهد و شکره؟

عزیززندگیم فروردین نود وجهارخیلیییییییی یهویی فهمیدیم مامان جون بارداره .هورااااااااا.مبارکهههههههههه الان ایشالا چهارماه بارداره مامان. شما میگی آجیه یا داداش؟ مامان ازت میپرسه الینا آجی یا داداش؟شما میگی آجی خیلیییییییییییییییییییی خوشحالم تولد مامان جونت من گل فرستادم واسه مامانیت .خواب بودین شما.بابا هم ماموریت بود.مامان جون و شما خیلی ترسیدین.مامان جون فک کرد دزده.دید یه آقای جوون گل تولد آورده.خیلی دعوام کرد.مامانت قول داد اگه داداش باشه بهم لگد بزنه.خواستم خوشحالش کنم ولی  بابات خیلی مهربون زنگ زد گفت نگران نباش.دستت درد نکنه.عیب نداره.ترسیده.فدای مامانت.خودت.آبجی ؟داداشت؟ ...
26 خرداد 1394

بدون عنوان

وقتی برای واکسن هجده ماهگی عزیزت اومدیم خونتون به مادر بزرگ گفتی مادل.قبلش میفرمودین اظ وبه بابابزرگ گفتی حاجاقا با صدای ظریف زیبات ماشالا قبلش میگفتی آقاجون
26 خرداد 1394

لغت نامه ی الــــــــــــــــــــــــینا 26/3/94

تمام زندگیمی خاله.خیلی خوشگل  قند و عسل از دهن خوشگلت میان بیرون. به من میگی:ادیسی.حدیثی.حدیث.ادیث جون به مادر بزرگ:اظ .مادل به پدربزرگ:آقاجون.حاج آقا   بسیاااااااااااااااااااااار شیرین میگی زندگیم.صداتو وفیلم هات رو قول میدم کامل بهت بعدا بدمش ایشسالا. به مامان:ماما به بابا:باباجون.بابا کمربند:دمغن به شوهرخاله:متضی.عمو.اولا بهش میگفتی انو.وعمو اصرار داشت همون مرتضی صداش کنی خخخخخخخخخخ کلا اینا رو الان زیاد میگی:ادیثی.متضی.آقاجون.مدل.عمو.بلوجلد.ماشین.شکلات.بستنی گردالی فک کنم قربون دلت تنگ شده کوچولوی من.
26 خرداد 1394
1